گروه فرهنگ و ادب: یکی از شخصیت‌های فرهنگی که از جعلیات پان ترکیسم در امان نمانده است، فضولی بغدادی، شاعر عرب‌زبان قرن دهم است. نامش محمد و نام پدرش سلیمان بود. در حله و به روایتی دیگر در بغداد چشم به جهان هستی گشود. تحصیلات خود را در بغداد گذرانید. به همین مناسبت به «بغدادی» شهرت یافت.

گروه فرهنگ و ادب: به گفته ولادیمیر مینورسکی، شرق شناس و محقق روسی «هر جا که پرسش حل نشده‌ای در زمینه فرهنگ پدید آید، ترکان بی‌درنگ دست خود را همان‌جا دراز می‌کنند». یکی از این شخصیت‌های فرهنگی که از جعلیات پان ترکیسم در امان نمانده است، فضولی بغدادی، شاعر عرب‌زبان قرن دهم است. نامش محمد و نام پدرش سلیمان بود. در حله و به روایتی دیگر در بغداد چشم به جهان هستی گشود. تحصیلات خود را در بغداد گذرانید. به همین مناسبت به «بغدادی» شهرت یافت. بعدها چون خواندن و نوشتن می‌دانست بنا به رسم آن روزگار لقب ملا به او دادند. وی به مناسبت شغلی، ناچار سالیانی دراز در پایتخت عثمانی‌ها به سر برد. [حضور فضولی در دربار عثمانی مصادف با زمانی شده بود که ترکان عثمانی در حال قتل عام مردم آذربایجان و تجاوز به نوامیس و اموال آنان بودند؛ چندین بار خوی، سلماس، ارومیه و به ویژه تبریز توسط ینی چریان عثمانی نابود و مردم بی‌گناه قتل عام شدند و فضولی بغدادی اشعار زیادی در مدح و منقبت سلطان خونخوار عثمانی که دستش به خون مردم آذربایجان آغشته بود، گفته است. و این نکته‌ای است که جاعلان تاریخ از گفتن آن اباء دارند.] اینک فضولی به برکت حضور در دربار عثمانی و صله‌هایی که از دربار عثمانی دریافت می‌کرد، دو زبان عربی [که زبان مادریش بود] و ترکی را به حد کمال می دانست. به هر دو زبان خوب سخن می گفت، خوب می‌نوشت و سرانجام خوب شعر می‌سرود. فضولی شعرهای خود را به وسیله ابراهیم پاشا، صدراعظم وقت به سلطان عثمانی پیشکش کرد و با پذیرش و عنایت شاه مستمری ماهانه ای برای او برقرار شد. از این هنگام بتدریج وابسته دربار سلطان سلیمان خان قانونی (۹۲۶-۹۷۴ ه . ق ) دهمین پادشاه عثمانی گردید.(۱)

ملا محمدبن سلیمان بغدادی، تخلص خود را فضولی برگزید تا با دیگر شاعران همنام نباشد. درباره این تخلص خود می‌گوید:

«…دیگر مفهوم فضولی به اصطلاح عوام، خلاف ادب است و چه خلاف ادب از این برتر که مرا با وجود قلت معاشرت علمای عالی مقدار و عدم تربیت سلاطین نامدار مرحمت شعار و نفرت سیاحت اقالیم امصار همیشه در مباحث عقلیه دست تعرض در گریبان احکام مختلفه حکماست… و در این فنون سخن به استاد یک فنه هر فن مباحثه حسن عبارت و مناقشه لطف اداست. اگر چه این روش نشانه کمال است اما نشانه کال فضولی است. دید دوران در حصول علم و عرفان و ادب اهتمام و اجتهاد و سعی و اقدام مرا برخلاف اهل عالم یافت عزم همتم کرد در عالم فضولی زین سبب نام مرا!(۲)

ملامحمد پشتکار عجیبی داشت. به هر کاری دست می یازید با موفقیت به پایان می برد و با بهره گیری از ذوق و قریحه سرشار هر مشکلی را از سر راه خود برمی داشت، خود وی در این زمینه می گوید: «…به تکمیل هر رساله که توجه نمودم اتمام آن به آسانی میسر گشت»(۳)

اشعارش به زبانهای عربی و ترکی مورد پذیرش خاص و عام بود و کتابهای شعرش دست بدست می گشت. اما درباره شعر فارسی و آغاز به سرودن شعر پارسی و غزلهای «جگرسوز»، او خود داستانی دارد. بنا به اعتراف خودش سبب نگارش شعر پارسی، ملاقات او با پری‌چهره ای پارسی نژاد است. شاعر نازک طبع و احساساتی، تاب و توان از کف داد و دل در گرو او نهاد.

هوای شمع رخت آتشم به جان انداخت…

ملا در وصف جانان می گوید:

«…غزلهای فارسی که صورت تتمیم آن در پرده تاخیر مانده بود… تا آن که روزی گذارم به مکتبی افتاد، پریچهره‌ای دیدم فارسی نژاد. سهی سروی که حیرت نظاره رفتارش الف را از حرکت انداخته بود و شوق مطالعه مصحف رخسارش دیده نابینایی صاد را عین بصر ساخته بود:

ســـرو چـــمن لـطف قد دلکش او

 شــمع شــب قدر عارض مهوش او

سروی که ز دیده می خورد آب مدام

 شمعی که همیشه از دل است آتش او

چون توجه من دید، از گفتهای من چند بیتی طلبید. من نیز چند بیتی از عربی و ترکی به او ادا نمودم. گفت که اینها زبان من نیست و به کار من نمی آید. مرا غزلهای جگرسوز عاشقانه فارسی می باید.

تــاب عـــذاب فکر ندارند دلبران

 مرغوب دلبران غزل عاشقانه است

بی تکلف از این سخن مرا خجالتی دست داد و آتشی در دل افتاد که خرمن اندوخته مرا همه بسوخت و در شبستان خیالم شمع شوق غزل فارسی برافروخت. شبی چند خود را در آتش تفکر انداختم و در غزلیات فارسی دیوانی مرتب ساختم… و در اندود و آرایش آن خونابها خوردم…

نیست بی دردان عالم را ز درد ما خبر

 دردمندان نیک می دانند قدر درد را…(۴)

ملامحمد از هموطنان خود چندان دلخوشی نداشت تا آنجا که این مساله در شعرش منعکس شده است:

نــیست در بـــغدادیان مــطلق فـــضولی رافـتی 

حیف عمر من که بی حاصل درین کشور گذشت(۵)

گـل به باغ آمد ولی از عمر خود کامی نیافت

خـــارها در زیر پــهلو داشـت آرامی نیافت

چنان که گذشت ملا محمدبن سلیمان بغدادی تحصیلات خود را در بغداد، روم و ایران گذرانده و آثاری چند از او در سه زبان به یادگار مانده و بیشتر آنها به زیور چاپ آراسته شده است.(۶) اینک شماری از آثار او یاد می شود:

۱- دیوان شعرهای ترکی و فارسی (دیوان فارسی فضولی جداگانه چاپ شده است)

۲- انیس القلب (قصیده های فارسی) به قافیه شین و حاوی یکصد و چهار بیت.

۳- ساقی نامه، دارای هفت جام و شش مناظره.

۴- بنگ و باده (مثنوی ترکی)

۵- حدیقة الصعدا یا حدیقة السعدا (برگردان ترکی روضة الشهدای ملاحسین کاشفی سبزواری). دارای ده باب و یک پایانه است.

۶- صحت و مرض (فارسی)

۷- مطلع الاعتقاد (در دانش کلام)

۸- لیلی و مجنون (منظومه ترکی)

۹- رساله حسن و عشق

۱۰- مثنوی شاه و گدا.

نمونه ای از شعر فضولی بغدادی به زبان مادریش عربی:

لا والـــذی سخر قلبی بها عبدا کما سخرنی قلبها 

ما فرحی فی حبها غیران زین عندی هجرها قلبها

ترجمه: سوگند به آن کسی که قلبم را برای معشوقم چون برده‌ای مسخر کرده چنان که دل او را نیز به تسخیر من در آورده است. تنها شادی من در دوست داشتن او همین است که چون او از دوری من خوشحال است من نیز خوشحالم.

نمونه ای از شعر ترکی شاعر:

یارب ره عشقونده بنی شیدا قیل

 احــــکام عــبادتین بنااجراقیل

 نـــظاره صــنعنده بنی بـینا قیل

 اوصاف جمیلنده دیـلیم گویاقیل 

 ظاهرا او پیرو مذهب شیعه دوازده امامی بود و به اهل بیت پیامبر اکرم صلی اله علیه وآله ارادتی ویژه داشت. [اما چرا بیشتر عمر خود را در دستگاهی شیعه ستیز چون دربار ترکان عثمانی گذراند و از قِبَل آنها روزگار گذراند را خدا عالم است. دستگاهی خونخوار که به بهانه شیعه بودن ایرانیان، قتل عام عجیبی در آذربایجان به راه انداخت. به طوری که تنها در یکی از یورش‌های وحشیانه‌ بیش از ۴۰ هزار مرد تبریزی را از دم تیغ گذرانید؟!]

عشق در شعر فضولی

فضولی در صنعت شعر موفق است. بویژه آن که از صنعت صوری فراتر می رود و به صنایع معنوی دست می‌یازد. گذری و نظری بر دیوان فارسی فضولی وجد و سرور و شور و حال می آفریند، چه ناظر عرب باشد یا ترک و یا پارسی زبان؛ عارف باشد یا عاشق. چرا که گذشت زمان و مرور ایام نتوانسته است غبار کهنگی بر آن بنشاند.

فضولی چون دیگر شاعران دقیق و تیزبین است. گوشه گوشه زندگی را مورد بررسی قرار می دهد و در شعر خود منعکس می کند. چندین بار شعر را می نویسد، پاکنویس می کند، با این همه گاه نمی پسندد و سرانجام ترک آن می کند.

اشاره ای به عشق در دیوان فضولی

زمانی از عشق حقیقی یاد می کند. عشقی که نه در آن راحت است و نه محنت:

مرا ز نشئه عشق است عالمی که در او

 نه راحتی است ز لذت نه محنتی ز الم

 چه عشق عشق حقیقی که بر صحیفه کون

 طفیل او شده نقش مکونات رقم (7)

وی عقیده دارد که در راه کمال باید کوشید و کمال را در عشق می داند:

کمال اگر طلبی در مقام عشق طلب

 که فیض عشق ز علم و ز عشق بیشتر است (8)

تا آن جا که حتی اگر عشق مجازی باشد:

ز عشق مگذر اگر بر مجاز هم باشد 

که مرد را به حقیقت مجاز راهبر است (9)

گاه درباره عشق الهی می سراید که:

به خود از عشق نه من خواسته ام رسوایی

آن که این جنبش ازو خاست چنین خواست مرا

 این که در سر هوس آن قد رعناست مرا

 فیض خاصی است که از عالم بالاست مرا (10)

در مدح پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله شعرهایی دارد:

 قرآن صفات جاه و جلال محمد است

 احکام شرع شرح کمال محمد است

در توصیف دانش پژوهی و یافتن عزت و شرف:

علم و ادب است مایه عز و شرف

 گوهر که نباشد چه گشاید ز صدف

 تا فرصت کار هست بی کار مباش

 مپسند که بیهوده شود عمر تلف(۱۱)

گاهی از عشق بتان یاد می کند و با تمام وجود می گوید:

من و عشق بتان تا زنده ام حاشا که بگذارم 

طریق عاشقان و زاهدان خودنما باشم (12) 

در غم عشق بتان هیچ کسی چون من نیست 

نظری کن که غم عشق تو چون کرد مرا (13)

سپس آتش عشق را سبب روشنی چشم می داند:

اثر آتش عشق است درین خاکستر من

 گر شود کحل دهد نور بصر زان اثراست (14) 

در ستایش و کارسازی عشق:

کار دو جهان ز عشق دارد رونق

 در عشق گرفته است این نظم نسق

 بی عشق نمی توان به مقصود رسید

 عشق است طریق مستقیم ره حق (15)

در معنی لااله الا الله:

ای دل اگرت هوای این درگاه است

 بگذر ز وجود خود که سد راه است

 نفی خود و اثبات خدا باید کرد این معنی لااله الا الله است (16)

درباره تربت کربلا:

آسوده کربلا به هر فعل که هست

 گر خاک شود نمی شود قدرش پست

 برمی دارند و سبحه اش می سازند

 می گردانند از شرف دست بدست (17)

در زمینه رفتار سید اولاد پیامبر:

سید باید چنان که باید باشد

 در سیرت و صورت اب و جد باشد

 هر بد فعلی که فعل او بد باشد

 حاشا که ز اولاد محمد باشد (18)

در یگانگی خدا:

جانانه به چشم مادر اطوار وجود

 هر لحظه به صورت دگر جلوه نمود

 در پرده اشکال و صور پرده نشین

 تحقیق چو کردیم یکی بیش نبود (19)

در مساله بی ارزشی دنیا و گرد کردن بیهوده مال:

ای کرده به صد خون جگرجمع متاع

آیا چه شود حال تو هنگام وداع

با خلق نزاع از پی دنیا کم کن 

دنیا نه متاعی است که ارزد به نزاع (20)

در مدح مولای متقیان حضرت علی علیه السلام می گوید:

درد من است نام تو یا مرتضی علی

 من کیستم غلام تو یا مرتضی علی

 هر لحظه می رسد به فضولی هزار فیض

 از خوان لطف تو یا مرتضی علی (21)

زمانی به فیض نظریافتن مفتخر است:

صد شکر که خاک طینتم یافت شرف

 افتاد مرا دامن اقبال به کف 

هر کس نظری ز شاه اقلیمی یافت

 من فیض نظر یافتم از شاه نجف (22)

نمونه هایی از مناجات:

۱- یارب به رسالت رسول عربی

 یارب به حریم روضه پاک نبی

 عفوی کن و درگذر ز هر جرم

که کرد بیچاره فضولی از ره بی ادبی

۲- کام دل زار ما روا کن یارب

 توفیق سخن نصیب ما کن یارب

 ما را به از این سخن سراکن یارب

 گویا به ثنای مصطفا کن یارب (23)

شعری درباره اهل بیت علیهم السلام:

السلام ای ساکن محنت سرای کربلا

 السلام ای مستمند و مبتلای کربلا 

چرخ خاک کربلا را ساخت از خون تو

گل کرد تدبیر نیاز آن گل برای کربلا

 یا شهید کربلا از من عنایت کم مکن 

چون تو شاه کربلایی من گدای کربلا (24) 

قصیده ای در مرثیه امام حسین و زمین کربلا:

روی دلم باز سوی کربلاست 

رغبت بیمار به دارالشفاست 

ذکر لب تشنه شاه شهید 

شهد شفای دل بیمار ماست

 گریه کنان مردم چشمم همه

 بهر تو پوشیده سیه، در عزاست

 دوست چه سان از تو شود ناامید

 حاجت دشمن چو به لطفت رواست

 کار فضولی به تو افتاده است 

چاره او کن که بسی بی نواست (25)

فضولی چهار پاره هایی دارد که بحق بسیار دلچسب است. اینک نمونه هایی نقل می شود.

دو رباعی عاشقانه:

تا گشت دل زار ز دلدار جدا

شدطاقت و راحت از دل زار جدا

 از یارجدا نمی توان بود دمی

 چون زنده کسی بماند از یار جدا (26) 

بخرام که بینم قد رعنای تو را نظاره

کنم چهره زیبای تو را مستانه

 به پای تو نهم هر دم سر

 بر دیده کشم خاک کف پای تو را (27)

شاعر گاه پیروان عشق را دیوانه خطاب می کند:

در راه عشق کرد فضولی وداع دل

 عاقل کسی است کز پی اهل جنون نرفت (28)

فضولی ساقی نامه ای دارد در سیصدوهفده بیت و در پایان مثنوی ده بیتی به آن افزوده است، این ساقی نامه به مطلع:

سر از خواب غفلت چو برداشتم

 لوای فراست برافراشتم (29)

و دارای هفت جام است که از نشئه آنها برخوردار می شود و در ضمن مناظره هایی با آلات طرب چون: (نی، دف، چنگ، تنبور) و مطرب و مناظره ای با قانون دارد که ضمن طرح هر عنوان مسائل گوناگون را بررسی و بازگو می کند.

دیوان فارسی فضولی دارای ۴۱۰ غزل،۱۰۶ چهارپاره،۴۶ قطعه،۴۷ قصیده و یک ترکیب بند شامل ۱۵ شش بیتی، ده مسبع و هشت مسدس است.

سرانجام وی در حله، چشم از جهان فروبست و به سرای باقی شتافت. درگذشت او را در سال ۹۶۳، ۹۷۰، ۹۷۱ و یا۹۷۶ ه . ق. نوشته اند.

پی نوشتها:

۱- ر.ک: به دکتر ذبیح الله صفا، تاریخ ادبیات در ایران، ج ۵، ص ۶۱۵ (ترکی و ترکی گویی).

۲- حسیبه مازی اوغلی. دیوان فارسی فضولی، انتشارات دوستان، تهران، ص ۱۲٫ رک: به تاریخ ادبیات دکتر ذبیح الله صفا، ترکان پارسی گوی، ص ۵۰۹٫

۳- همان.

۴- دیوان، ص ۱۴، بیت ۱۰٫

۵- دیوان، ص ۳۲۳، بیت ۷٫

۶- دیوان، ص ۱۰٫

۷- دیوان، ص ۳۹، بیت ۸٫

۸-  دیوان، ص ۱۲۰، بیتهای ۲۱ و ۲۵٫

۹- همان.

۱۰- دیوان، ص ۲۷۶، بیت ۱٫

۱۱- دیوان، ص ۲۹۱، بیت ۱٫

۱۲- دیوان، ص ۱۵۵، بیت ۱۱ و ۲٫

۱۳- همان.

۱۴- دیوان، ص ۲۲۳، بیت ۴٫

۱۵- دیوان، ص ۶۶۶، بیت ۲٫

۱۶- دیوان، ص ۶۴۷، بیت ۲٫

۱۷- دیوان، ص ۶۴۸، بیت ۲٫

۱۸- دیوان، ص ۶۵۵، بیت ۲ و ۱٫

۱۹- همان.

۲۰- دیوان، ص ۶۶۴، بیت ۲٫

۲۱- دیوان، ص ۵۷۰، بیت ۱٫

۲۲- دیوان، ص ۶۶۵، بیت ۲٫

۲۳- دیوان، ص ۶۴۶، بیت ۲٫

۲۴- دیوان، ص ۲۰۴، بیت ۱۲٫

۲۵- دیوان، ص ۲۴۱، بیت ۲۸٫

۲۶- دیوان، ص ۶۴۵، بیت ۲٫

۲۷- دیوان، ص ۶۴۶، بیت ۲٫

۲۸- دیوان، ص ۳۱۱، بیت ۷٫

۲۹- ریحانة الادب فی تراجم المعروفین بالکنیه اواللقب. زیر ماده فضولی. فرهنگ معین و لغت نامه دهخدا و بحارالانوار.

  • نویسنده : گروه فرهنگ و ادب آذرپژوه
  • منبع خبر : آذرپژوه