شاهنامه پژوهان اعتقاد دارند که هیچ منطقه ای در ایران به اندازه آذربایجان و آذرآبادگان در شاهنامه مورد تمجید قرار نگرفته است. اما شاهد هستیم که جریان‌های بیگانه‌ساز تلاش دارند تا مردم آذربایجان را در مقابل شاهنامه قرار دهند. در سومین نشست از سلسله نشست‌های تخصصی موسسه‌ی آذرپژوه درباره‌ی تاریخ، فرهنگ و زبان آذربایجان، با دکتر جواد رنجبر درخشی‌لر، دانش‌آموخته‌ی دوره دکترای علوم سیاسی و شاهنامه‌پژوه تبریزی به گفتگو نشستیم.

گروه فرهنگ و ادب: شاهنامه پژوهان اعتقاد دارند که هیچ منطقه ای در ایران به اندازه آذربایجان و آذرآبادگان در شاهنامه مورد تمجید و ستایش قرار نگرفته است. بیت: “همی تاز تا آذرآبادگان/ سرای بزرگان و آزادگان” را می‌توان مهمترین و بزرگترین تجلیل آذربایجان در شعر فردوسی دانست. از سوی دیگر باید گفت که ارتباط میان شاهنامه و آذربایجان یک‌طرفه نبوده و مردم آذربایجان نیز از سده‌های گذشته انس و الفتی دیرینه با این کتاب ملی و روح‌بخش داشته‌اند! اما متاسفانه شاهد هستیم که در چند دهه‌ی اخیر و به ویژه در چند سال گذشته، یک‌سری جریان‌های بیگانه‌ساز تلاش دارند این ارتباط عاطفی و معنوی میان آذربایجان و حکیم فردوسی و شاهنامه را که نزیک هزار سال از سرایش این اثر می‌گذرد کم رنگ‌تر کنند و مردم آذربایجان را در مقابل شاهنامه قرار بدهند. در این ارتباط و در سومین نشست از سلسله نشست‌های تخصصی موسسه‌ی آذرپژوه درباره‌ی تاریخ، فرهنگ و زبان آذربایجان، با دکتر جواد رنجبر درخشی‌لر، دانش‌آموخته‌ی دوره دکترای علوم سیاسی و شاهنامه‌پژوه تبریزی به گفتگو نشستیم. گفتگوی یک ساعته‌ی ما با وی در شش بخش درباره شاهنامه و آذربایجان تداوم یافت که گزارش تفصیلی آن در ادامه تقدیم می‌شود:

کتاب «آذربایجان و شاهنامه» واقعیت فرهنگی آذربایجان را نشان می دهد

دکتر درخشیلر بحث خود را از سنت شاهنامه پژوهی در ایران و آذربایجان از گذشته‌های دور آغاز و در دوران معاصر با اثر معروف شاهنامه‌پژوه ارومیه‌ای تداوم بخشید: «کتاب “آذربایجان و شاهنامه” نوشته دکتر سجاد آیدنلو، کتابی بسیار مهم در حوزه شاهنامه شناسی و آذربایجان شناسی و در حوزه مطالعات علوم انسانی است. در حوزه شاهنامه شناسی کتاب مهمی به شمار می آید به دلیل اینکه دید دقیق تر و عالمانه نسبت به شاهنامه به ما می دهد، در حوزه آذربایجان شناسی کتاب بسیار مهمی است آنچه که  به عنوان فرهنگ آذربایجان در برخی رسانه ها و کتاب ها و برخی محافل شبه علمی و شبه آکادمیک مطرح می شود یک فرهنگ جعلی و برساخته ای است که برخی افراد تلاش می کنند این فرهنگ را جا بیاندازد و آن را به عنوان فرهنگ آذربایجان معرفی کنند. کتاب آذربایجان و شاهنامه حقیقت و واقعیت فرهنگی را به ما نشان می دهد. از این نظر از دید من یکی از منابع آذربایجان شناسی که نوشته شده است این کتاب است.

در حوزه مطالعات علوم انسانی نیز همین طور است چراکه ما در حوزه علوم انسانی کارهایی که به عنوان پژوهش و آثار علمی معرفی می‌شوند، واقعا آثار علمی نیستند بلکه آثار شبه علمی هستند که با روش شناسی مغشوش و مخدوش که از جاهای مختلف جمع آوری شده و تبدیل به یک اثر می شود.

اما کتاب آذربایجان و شاهنامه در حوزه مطالعات علوم انسانی جایگاه ویژه‌ای دارد چون استدلال و روش شناسی آن بسیار دقیق است یعنی اگر کسی دشمن فرد سجاد آیدنلو، دشمن آذربایجان و شاهنامه هم باشد، بازهم نمی‌تواند به استدلال و روش این کتاب ایرادی وارد کند، در حوزه‌ی علوم انسانی دلیل اغتشاش نظری به این دلیل است که ما از حوزه مطاله ملی در علوم انسانی دور افتاده ایم و حتی بعضا به این سمت نرفته ایم. ما برای اینکه در این حوزه حرفی برای گفتن داشته باشیم باید مبنایی ملی داشته باشیم و زمانی که از مبنای ملی دور می شویم و تبدیل می‌شویم به مترجم و مبلّغ نظرات پست مدرنیست ناقص و حرفی برای گفتن نخواهیم داشت. بنیان این کتاب ملی است و درحوزه علوم انسانی مهم و ارزشمند است.»

تاثیر شاهنامه به عنوان اثر ادبی در شعر آذربایجان

شاهنامه‌پژوه تبریزی در ادامه‌، تاثیر شاهنامه در شعر و ادب آذربایجان را به عنوان دومین بحث خود مورد تاکید قرار داد و گفت: «یکی از بحث های مهم در حوزه تاثیرگذاری شاهنامه بر شعر آذربایجان این بود که وقتی فردوسی شاهنامه را سرود سال ۴۰۰ ه.ق بود. در مدت خیلی کمی این اثر به آذربایجان می‌رسد و در شعر قطران تبریزی، ما نشانه هایی از شعر فردوسی را داریم. از اتمام سرایش شاهنامه تا فوت قطران تبریزی حدود ۶۰ یا ۷۰ سال فاصله است؛ یعنی در این ۷۰سال شاهنامه از خراسان به تبریز آمده و قطران آن را در شعر خود آورده است. این به قدری عجیب است که برخی از استادان و نویسندگان معتقدند امکان نداشته که شاهنامه با آن حجم به آذربایجان برسد، اما ما به طور مشخص در شعر قطران داریم. مثلا این دو بیت شعر:

همیشه همی گفت پور رستم آن سهراب

چو ســوی ایـــران آورد لشکر تــوران

که من پسر بودم و رستمم پدر باشد

دگر چـه باشد دیهیم دار در کـیهان

این دقیقا برگرفته از شعر فردوسی است و نشان می‌دهد قطران شاهنامه را خوانده و حتی اگر تصور کنیم تمام شاهنامه به قطران نرسیده است احتمالا بخش هایی از شاهنامه رسیده بوده و تردیدی در آن نیست اما اینکه چگونه رسیده است خود نکته ای است. گذشته نیز ارتباطات خود را داشته است و حتی سرعتی که در تاریخ چاپارخانه‌های هخامنشی می‌بینیم حیرت انگیز است که در آن گستره‌ی جغرافیایی بزرگ یک خبر در یک هفته به دست کوروش بزرگ می‌رسید، پس احتمال دارد شاهنامه در خراسان نوشته شود و همین طور که به درگاه سلطان محمود رفته است به منطق دیگر در ایران نیز فرستاده شده و به دست قطران هم رسیده است. ما از قطران در قرن پنجم تا استاد شهریار در دوره معاصر در شعر آذربایجان شاهنامه را یک منبع اصلی و محترم می بینیم. نمونه‌های آن نیز در کتاب آذربایجان و شاهنامه به طور مفصل آورده شده است. این حضور همیشه بوده و در این ۱۱۰۰ سال زمانی نبوده است که فردوسی از شعر آذربایجان غایب بوده باشد.

استاد شهریار به عنوان آخرین شاعر مهم آذری، دو شعر بسیار مهمی دارند که یکی از آنها در سال ۱۳۱۳ و همزمان با برگزاری بزرگداشت فردوسی سروده شده است. این شعر همانند بسیاری از اشعار شهریار بلند است. استاد شهریار در این شعر از حد ستایش فردوسی قدم فراتر می‌گذارد و وارد بحث فلسفه تاریخ می شود. او در این شعر یک تبیین عمیق تاریخی نسبت به تاریخ ایران در ستایش فردوسی می کند. شعر اینگونه آغاز می شود:

در قعر هزار ساله ی غار قرون

 از کشور یادهای یک قوم اصیل

 کآنجا قُرق غرور قومیت اوست

یک منظره ی شکوهمندی خفته است

یک دورنمای دلفروز تاریخ

ایران قدیم !

گسترده سواد سرزمینی به شکوه

با حلقه ی کوه های رویین پیکر

با کنگره ها که بر افق های عمیق

 با سایه ی توده های ابهام اندود

پیچیده و لولیده به هم جنگلها

 با روشن آبگینه ی دریاها

 با پرتو رودهای سیمین سیما

ایران عظیم!

آن گوشه ، سواد سهمگین کوهی است

 بر سینه ی آن کوه کلان ، بنشسته

 چون صخره سواد هیکلی رویین تن

 آن گونه که سیمرغ نشیند بر قاف

 گویی که یکی مجسمه است از مفرغ

می دانی کیست؟

او شاعر ایده آل ما فردوسی است!

او پیکره ی غرور ملیت ماست!

شاعر معاصر تبریزی، استاد شهریار، در پایان این قصیده می‌گوید:

…اکنون نه به تبریز و به ایران تنها

 دنیا همه یک دهن به پهنای فلک

بگشوده به اعجاب و به تحسین تمام

 با هرچه زبان و ترجمان ِ دل و جان

در گوش تو با دهان پر می گویند :

 فردوسی و شاهنامه جاویدانند !

این نگاه استاد شهریار به فردوسی است که علاوه بر تحسین فردوسی، یک نگاه ژرف تاریخی و فرهنگی به ایران داشتند.»

تاثیر شاهنامه در هنر آذربایجان

بخش سوم در گفتگوی آذرپژوه با رنجبر درخشیلر اختصاص یافت به تاثیر شاهنامه در هنر آذربایجان. که وی در این ارتباط گفت: «هنرِ آذربایجان و شاهنامه دو بحث اصلی دارد. بحث اول آن چیزی است که اتفاق افتاده است و بحث دوم آن چیزی است که اتفاق نیفتاده است. ما می دانیم که بیش از ۹۰درصد نگارگری های شاهنامه در تبریز اتفاق افتاده است؛ گران‎ترین شاهنامه‌ای که داریم، شاهنامه‌ی معروف به “دموت” است؛ شاهنامه ابوسعیدی که فردی به نام “دموت” آن را خرید و برای فروش به اروپا برد. اما قیمت آن به قدری گران بود که خریداری نداشت و وی مجبور شد که شاهنامه را تکه تکه کند تا بتواند به فروش برساند. و درحال حاضر این شاهنامه در کشورهای مختلف در موزه های مختلفی نگه داری می‎شود. این شاهنامه‌ی دموت در تبریز و در دوره ایلخانی نگارگری شد. همچنین شاهنامه شاه طهماسبی که به دستور شاه اسماعیل برای فرزندش نگارگری شد و نام آن را شاهنامه شاه طهماسبی گذاشتند نیز تقریبا برای سال ۹۲۰ه.ق در تبریز نگارگری شد.

نخستین تصحیح از شاهنامه هم در تبریز توسط حمداله مستوفی که در دستگاه خواجه رشیدالدین فضل اله شاهنامه را تنقیح کرد. مشخص است در دستگاه خواجه رشیدالدین فضل اله کتابخانه بسیار بزرگ و منابع و نسخه های خوبی در تبریز بوده است که حمداله مستوفی توانسته است تصحیح و تنقیح کند.

این موارد در حوزه نگارگری و نقاشی های شاهنامه است که اهمیت زیادی دارد. شاهنامه در هزار کیلومتر دورتر سروده می‌شود و در جای جای ایران منتشر می شود که نشانگر پیوستگی فرهنگی است. حال در آذربایجان و تبریز شاهنامه نگارگری می شود که مبتنی است بر پیشینه‌ی فرهنگی این شهر. اینکه یک فردی شروع به نگاشتن نقاشی شاهنامه می‌کند یعنی شاهنامه در حافظه‌ی آن جماعت بصورت بسیار عمیقی قرار گرفته بود که می‌توانند نگارگری کنند، زیرا هنر ملی است. وقتی نگارگری در تبریز اتفاق می‌‌افتد یعنی هنرمندان تبریزی شاهنامه را در خودشان هضم کرده بودند که توانسته اند آن را به نقاشی تبدیل کنند.

هنر خوشنویسی هم در شاهنامه نگاری در اوج بود و هنرمندان خوشنویس کار را شروع کرده اند. در قالی بافی هم به ویژه در سالهای اخیر شاهد تاثیر شاهنامه بودیم. به عنوان نمونه در سال ۱۳۸۲ از فرشی نفیس با ابعاد ۴ در ۳ متر که طرح های آن برگرفته از شاهنامه بود، رونمایی شد.

اما هنر نمایش و هنر سینما، جزو دسته‌ی دوم هستند که هنوز کار زیادی در آنها در ارتباط با شاهنامه اتفاق نیفتاده است. نه تنها در تبریز، بلکه در کل ایران ،نمایش شاهنامه‌ای قابل قبول که بتوان معرفی کرد به تعداد انگشتان دست داشتیم و دلیل مهم آن می‌تواند عدم آشنایی هنرمندان این حوزه با شاهنامه باشد.»

جایگاه شاهنامه در میان مردم آذربایجان

مبحث چهارم گفتگوی ما با شاهنامه پژوه تبریزی مربوط بود به جایگاه شاهنامه در میان مردم آذربایجان. در این ارتباط درخشیلر چنین توضیح داد: «وقتی فردوسی شاهنامه را در قرن چهارم شروع به سرودن کرد چیزی از خود به عنوان فردوسی اضافه نکرد. مگر مهارت‌های زبانی و هنر بی نظیر شاعری خود را! همه این داستان ها هزاران سال وجود داشته و در کتاب‌های دیگر بود و مردم نیز اینگونه فکر می کردند چون اسطوره، شناخت نخستین ما است و در تمام دنیا هر ملتی شناخت نخستین خود را از اسطوره های خود صورت بندی کرده است! بنابراین هر ایرانی وقتی به ناخودآگاه خود مراجعه می‌کند این شناخت به شاهنامه را در آن مبنا پیدا می‌کند. این ها از دل و جان ما حکایت می‌کند و بنابراین بر دل و جان ما می نشیند. کاری که فردوسی انجام داده است این است که فرهنگ مهم و دیرینه را به یک زبان بسیار فاخری تبدیل کرده است. بنابراین شاهنامه در همه جای ایران جایگاه ویژه ای دارد و مردم با آن انس و الفت دارند.

نام های شاهنامه ای و ضرب المثل های شاهنامه ای در بین مردم آذربایجان بسیار بوده است، اما چگونه می شود تبلیغات سنگین علیه شاهنامه انجام می‌دهند و افرادی که هیچ اطلاعات فرهنگی و شاهنامه‌ای نیز ندارند شاهنامه را توهین به خود (ترک‌ها) تلقی می کنند؟ چطور می شود در طول ۱۱۰۰ سال گذشته انسان های بسیار فرهیخته و بزرگ و غیرتمندی چون ستارخان و باقرخان در آذربایجان متوجه ترک ستیزی شاهنامه نشدند و امروزه برخی با نهایت احترام هیچ مطالعاتی ندارند ادعای ترک ستیزی شاهنامه را دارند؟ این نوع اندیشه و ترویج آن در بین مردم آذربایجان، خود توهین به آذری‌ها است یعنی ما ۱۰۰۰ سال در بی خبری بودیم و نمی‌دانستیم که شاهنامه به ما توهین کرده است و منتظر چند نفر بودیم که برای ما بازگوکنند؟ این نهایت وهن فرهنگی خود ما آذربایجانی ها است. کسانی که اینگونه تبلیغات را به راه انداخته‌اند پیش از اینکه دشمن شاهنامه باشند دشمن آذربایجان هستند.»

چطور می شود در 1100 سال گذشته انسان های بسیار فرهیخته و بزرگ در آذربایجان متوجه ترک ستیزی شاهنامه نشدند و امروزه برخی ادعای ترک ستیزی شاهنامه را دارند؟
چطور می شود در ۱۱۰۰ سال گذشته انسان های بسیار فرهیخته و بزرگ در آذربایجان متوجه ترک ستیزی شاهنامه نشدند و امروزه برخی ادعای ترک ستیزی شاهنامه را دارند؟

مردم آذربایجان مصداق شاهنامه

و اما شاهنامه و مردم آذربایجان را انس و الفتی دیرینه است و استاد شاهنامه‌پژوه تبریزی این مورد را به عنوان بخش پنجم سخنان خود چنین توضیح داد: «روز ۲مهر ۱۳۹۷ در تبریز از سلسه شبهای مجله بخارا، شب تبریز و شاهنامه را برگزار کردیم، در آن مراسم بحثی کردم درباره اینکه هرکتابی می تواند به شهری مرتبط باشد و برای مثال من درمورد «هاکلبری فین» رمان معروف مارک توواین صحبت کردم که وقتی ما می خواهیم جامعه آمریکا را در آن دوران بشناسیم این کتاب و کتاب “تام سایر” بسیار آگاهی بخش است و به شناخت ما از آن آنجا کمک می‌کند. یا بینوایان ویکتور هوگو درباره فرانسه هم این نقش را ایفا می‌کند. شاهنامه و آذربایجان هم همین رابطه را دارند و اگر بگوییم کتابی که مردم آذربایجان را معرفی می‌کند می گوییم شاهنامه! و اگر برای مصداق واقعی شجاعت شاهنامه مثال بزنیم شجاعت مردم آذربایجان مثال زدنی است.»

زبان ترکی، دومین زبان ترجمه شده‌ی شاهنامه

از دکتر درخشیلر به عنوان آخرین بخش از گفتگوی خود درباره‌ی ترجمه‌های شاهنامه به ویژه به زبان ترکی آذربایجانی پرسیدیم: «در طول تاریخ، شاهنامه خوانی و شاهنامه شناسی در آذربایجان و تبریز قطع نشده است. در سال۱۲۵۶ نخستین شاهنامه شناس مدرن و علمی در تبریز به دنیا می آید به نام سید حسن تقی زاده؛ و صدسال بعد در سال ۱۳۵۹ سجاد آیدنلو در ارومیه به دنیا می‌آید که بیانگر این نکته هست که شاهنامه در هیچ زمانی از آذربایجان گسسته نشده است.

دومین زبانی که شاهنامه ترجمه شده است بعد از عربی، زبان ترکی آذربایجانی است. زبان فارسی، عربی و ترکی سه زبان حوزه ایرانشهر هستند: زبان عربی؛ زبان دین، زبان فارسی؛ زبان سیاست و علم و زبان ترکی؛ زبان لشگر و سپاه بوده است و این سه زبان در کنار هم سنت چند زبان ایران را حفظ کرده بودند.

ترجمه شاهنامه دیگری نیز توسط محمد مبارز به ترکی آذری شده است. که حسن خطام گفتگوی خود را اختصاص خواهم داد به سرایس چند بیت از این ترجمه:

او خالق کی ورمیش بیزه عقل و جان

اونون قدرتی وصفه سیغماز اینان

اودور خلقه شرف شأنی ورن

او روزی ورندیر او یول گوستر

یری گویی خلق ادن ادونون

وارلیغیندان گونش آلدی نور

  • نویسنده : گروه فرهنگ و ادب آذرپژوه
  • منبع خبر : آذرپژوه