پژوهش‌های فراوانی پیرامون زبان آذربایجان انجام شده است و بر این اساس مردم آذربایجان تا چند سده‌ی گذشته به زبان پهلوی آذری گفتگو می‌کردند. این مطلب با بیان مقدمه‌ای از کتاب «سیری در تصوف آذربایجان» نوشته استاد صمد موحد تبریزی، به ذکر سندی کمتر مورد توجه قرار گرفته، در باب زبان مردم آذربایجان می‌پردازد.

گروه فرهنگ و ادب: از زمان عصر طلایی ایران‌شناسان و زبان‌شناسان اروپایی و ایرانی تا کنون، پژوهش‌های فراوانی پیرامون “زبان آذربایجان و سیر تحولات آن در چند سده‌ی اخیر” انجام شده است. طبق نظر اهالی علم و دانشگاه، مردم آذربایجان تا چند سده‌ی گذشته به یکی از شاخه‌های زبان پهلوی یعنی آذری، و به عبارتی به زبان پهلوی آذری گفتگو می‌کردند. با توجه به اسناد و روایات تاریخی و نیز آثاری که از زبان مذکور در زبان محاوره‌ی امروز آذربایجانیان موجود است، اهالی تحقیق، از اندیشمندان روس چون ژیرکوف، مینورسکی، ارانسکی، بارتولد و همتایانشان در اروپا و امریکا همچون والتر هنینگ، یوزف مارکوارت، ژیلبر لازار، پیتر گلدن و ژان دورینگ گرفته تا پژوهشگران نامدار آذربایجان و بزرگانی چون رضازاده‌شفق، کاظم‌زاده‌ایرانشهر، عبدالعلی کارنگ، حسینقلی کاتبی، یحیی ذکاء، منوچهر مرتضوی، ماهیار نوابی و حتی اندیشمندان و زبان‌شناسان اهل قفقاز و جمهوری خودخوانده آذربایجان چون اقرار علی‌اف، همگی در موضوع حضور زبان پهلوی آذری در آذربایجان تا چند سده‌ی پیش، اتفاق نظر دارند.

اینک با بیان مقدماتی از کتاب «سیری در تصوف آذربایجان» نوشته استاد صمد موحد تبریزی، به ذکر سندی در باب زبان مردم آذربایجان که کمتر مورد توجه قرار گرفته است، می‌پردازیم.

تبریز از اوائل قرن ششم تا اواخر قرن هشتم از مراکز مهم تصوف محسوب می‌شد و از سنت‌های عرفانیِ ریشه‌داری برخوردار بود[۱]. از جمله‌ی عرفای نامی این دوران که در نیمه‌ی دوم قرن هفتم می‌زیست و در میان صوفیه به «دقت اشارت و لطف معانی و قوت کلام» معروف بود، خواجه محمد کججانی است[۲]. با اینکه خواجه محمد- به روال بیشتر پیران آذربایجان- اهل نوشتن نبود و اثر مکتوبی از خود او باقی نمانده است ولی یکی از مریدان فرهیخته‌ی وی به نام حسن‌بن حمزه‌بن پلاسی شیرازی- که خود از عارفان معتبر آن روزگار است- درباره‌ی نحوه‌ی تشرّف خویش به حضور او و نیز گزیده‌ای از سخنان و تعلیمات وی، رساله‌ای به زبان عربی با نام «تحفه اهل‌البدایات و هدیه اهل‌النهایات» فراهم کرده بود که اصل عربی آن در دست نیست. خوشبختانه این رساله را نجم‌الدین طارمی- از صوفیان فاضل و اهل قلم قرن نهم- در ۸۱۱ هجری به فارسی ترجمه کرده و این ترجمه که به “تذکره کُجَجی” معروف است تاکنون دوبار به طبع رسیده است [۳]

پلاسی شیرازی در این رساله پس از توضیحاتی پیرامون اوضاع آن دوران تبریز می‌گوید: «…علی‌الفور،… به حضور فیض بخش شیخ عارف ربانی و مرشد یگانه‌ی صمدانی، قطب عصره و غوث دهره، ابی عبدالله محمدبن صدیق‌بن محمدالکججانی، قدس‌الله سرّه و رفع فی الکونین ذکره، مشرف و مستسعد گشتم[۴]. …خواجه در تخلق به اخلاق خداوندی و اتصاف به صفات الهی به مرتبه‌ای رسیده بود که “یفعل ما یشاء و یحکم ما یرید” بود، امید هیچ ثوابی نداشت و از عقاب، او را خوفی نبود. … بعضی از مناقب او رحمه‌الله علیه آن بود که هر کلمه که از او صادر شدی، از جوامع کَلِم بودی و اگرچه لفظش اندک بودی، اما معانی بسیار داشتی و نیکو عبارت و شیرین سخن بودی، “گاه بودی که به الفاظ پهلوی نافه‌های حکمت گشودی” و گاه به عبارت فارسی دقایق علم و لطایف معرفت بر طالبان پیمودی»[۵]

مقبره شیخ کججانی در تبریز؛ وی از جمله‌ عرفای نیمه‌ی دوم قرن هفتم بود که به زبان آذربایجان و مردم تبریز اشاره کرده است
مقبره شیخ کججانی در تبریز؛ وی از جمله‌ عرفای نیمه‌ی دوم قرن هفتم بود که به زبان آذربایجان و مردم تبریز اشاره کرده است

به این ترتیب روشن است که زبان بومی مردم تبریز در آن روزگار همچنان زبان پهلوی آذری بوده و هنوز به زبان امروزین، دگرگشت نیافته بود. استاد صمد موحد در کتاب «سیری در تصوف آذربایجان» پس از نقل بخش‌هایی از “تذکره‌ی کججی” در شرح توصیفات پلاسی شیرازی، زبان بومی مردم تبریز در آن زمان را پهلوی آذری می داند و می‌نویسد: «از روایت پلاسی که می‌گوید “خواجه گاهی به الفاظ پهلوی نافه‌های حکمت می‌گشود و گاهی به عبارات فارسی”، چنین برمی‌آید که در نیمه‌ی دوم قرن هفتم هنوز در تبریز و آبادی‌های اطراف آن، زبان ترکی متداول نبود و اهل معرفت گاهی به “الفاظ پهلوی” یعنی به زبان آذری-درمحاوره با بومیان و توده‌ی مردم-، و گاهی به فارسی دری یعنی زبان مشترک میان درس‌خوانده‌های ایران- در ارتباط با دیگر ایرانیان- سخن می‌گفتند.»[۶]

وی در ادامه با استناد به مدخل زبان آذری در دایره‌المعارف بزرگ اسلامی و همچنین تحقیقات و پژوهش‌های مرحوم محمدامین ریاحی خویی و شادروان عباس زریاب خویی می‌افزاید: «زبان آذری در نوشته‌های عربی و فارسی، گاهی پهلوی و یا رازی و یا شهری نامیده شده است[۷]. به گفته‌ی زنده‌یاد محمدامین ریاحی خویی، زبان نوشتاری شعرا و نویسندگان آذربایجان و ارّان [جمهوری خودخوانده آذربایجان]، فارسی دری بود ولی زبان محاوره مردم، آذری (در آذربایجان) و رازی (در ری) و ارانی (در ارّان) و شهری (در برابر ترکی برخی روستانشینان)، نامیده می‌شد که همه‌ی این‌ها گونه‌هایی از زبان پهلوی است [۸]. در تذکره کججی نیز به همین مطلب اشاره می‌شود و مقصود این است که خواجه محمد گاهی به زبان پهلوی (یعنی زبان محاوره بومیان) و گاهی به زبان فارسی (یعنی زبان نوشتاری درس‌خوانده‌ها) سخن می‌گفته است [۹]

دکتر موحد در ادامه در توضیحاتی تکمیلی پیرامون استفاده از عبارت “زبان شهری” در برخی منابع، به مقاله‌ی “آذربایجان” نوشته شادروان عباس زریاب خویی در دایره‌المعارف بزرگ اسلامی استناد می‌کند و می‌نویسد: «مسأله ترکی شدن زبان مردم آذربایجان از دهات و قصبات شروع شد. شهرها که مراکز فرهنگی بودند در برابر واقعه‌ی ترکی شدن زبان، بیش‌تر مقاومت کردند.»[۱۰]

بنابراین، هر چند بر موضوع حضور زبان پهلوی آذری در آذربایجان، از سوی اهالی دانشگاه تشکیکی وارد نیست، اما روایت پلاسی شیرازی سند دیگری از زبان بومی مردم آذربایجان در قرون گذشته (یعنی زبان پهلوی آذری) است.

۱- صمد موحد، سیری در تصوف آذربایجان، انتشارات طهوری، ۱۳۹۰، ص ۱۲
۲- صمد موحد، همان، ص ۱۲۵
۳- صمد موحد، همان، ص ۱۲۸
۴- نجم‌الدین طارمی، تذکره کججی، انتشار یافته به همت خانقاه احمدی تهران، ۱۳۶۸، ص ۹ و۱۰
۵- نجم‌الدین طارمی، همان، ۳۴-۳۲
۶- صمد موحد، همان، ص ۱۳۰
۷- دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، جلد اول، مدخل “آذری”
۸- محمدامین ریاحی خویی، مقدمه نزهه‌المجالس، ص ۲۲
۹- صمد موحد، همان، ص ۱۳۱
۱۰- عباس زریاب خویی، دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، جلد اول، مقاله “آذربایجان”

  • نویسنده : محمودی
  • منبع خبر : آذرپژوه